من و این ...

ساخت وبلاگ
یه روز مهم((: شاد.... _________________________ نخودچی زاده تب داره.چرا نمیدونم!!!!! ناگفته نماند که یه دل سیر هندوانه خورده))))))): و خب به هندوانه حساسیت داره متاسفانه. البته مطمین نیستم که مال هندونس یا نه! تبش کمی بیشتر از همیشه هست که هندوانه میخوره. انواع دمنوش ها و میوه ها و سوپ  که جزو درمان های خونگی هست دادم خورد. امیدوارم بهتر بشه. الانم مشغول ساختن خیابون با آجر و ماشین هستیم. وسطاشم من پست گذاشتم((: پیشاپیش به خودم خسته نباشید میگم برای شب زنده داری در پیش((: کشمش هم نوبت دکتر داشت و بخاطر وضعیت پسرک تنها رفت. و پسرک غرغر که چرا ما نرفتیم بیرون. به جاش ده تا بوسش کردم . من و این ......
ما را در سایت من و این ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maanvino بازدید : 131 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:11

امروز اولین روزی هست که نخودچی زاده با سرویس رفت مهد کودک. ظاهرا اوضاع خوبه ولی من دلتنگ و بی قرارم!!!!! بالاخره بعد از کلی وسواس یه سرویس براش پیدا کردیم. تووکل بر خدا. دیشب به کشمش گفتم کاری از دست من برنمیاد که. فقط میگم خدایا پسرمو میسپارم به خودت. تو بهترین حافظ و نگهبانی. خودت حفظش کن.  خدا حافظ همه بچه ها باشه.  _______________________________________  ئای که چقدر دلم برای زلزله زدگان کرمانشاه کبابه. چقدر اشک ریختم و چقدر تو هر شرایطی خودم رو جاشون تصور کردم!!!!  خدایا چه امتحان سختی!!!!!!!!! چقدر وحشتناک و دردناک.  ایشالا که هرچه زودتر به زندگی عادی برگردن. هرچند این غم مگه پاک شدنیه....  روز زلزله شهرما هم کمی لرزید.  نخودچی زاده در تب 39 درجه به سر میبرد و وسط اتاق نشسته بودیم و من مشغول گرفتن آب لیموشیرین و کشمش درحال دستمال خیس گذاشتن روی بدن نخودچی زاده بود.  نخودچی زاده هم مشغول غر که الان خیس میشم.  یهو کشمش گفت: نخودچی زمین لرزه. من: نههههههههههه  یهو دیدم لوستر بالاسرمون داره تکون میخوره.  فقط پریدم شلوار پای نخودچی زاده کردم و با کاپشن دادمش به کشمش و گفتم برید بیرون منم میام  پریدم مانتو و شال پوشیدم و شربت استامینوفن نخودچی زاده و دستمال خیس پاشویه رو برداشتم و پتو دم  دستم رو برداشتم وپریدم بیرون. (تو اون شرایطم به فکر تب محمدمتین بودم((:  کشمش هم منتظر که چه م من و این ......
ما را در سایت من و این ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maanvino بازدید : 122 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 13:45

اینکه از اول آذر پست نذاشتم واقعا شرم آوره: دی  در این لحظه نخودچی زاده بسیار سرخود رفته دیجیتون رو توی موبایل من برای خودش نصب کرده و مشغول دیدن کارتونه! چرا بچه ها انقدر خبره در تکنولوژی شدن!!!!!!  کشمش هم از خستگی بیهوش شده روی تخت. واقعا مردها زحمت کش هستن.( البته خیلی از خانم ها بیرون از خونه کار می کنن و واقعا تلاش می کنن)   بوی شلغم روی گاز توی خونه پیچیده. هر 5 دقیقه یکبار نخودچی زاده میگه مامانی میشه با یه چیز خوشمزه منو سوپرایز کنی!!!!!  دوتا کیک فنجونی و یک موز فعلا خورده. تا یک ساعت دیگه شام اماده بشه و شامش رو بدم. شب یلدا هم دوجا مهمونی دعوتیم!!!!! یکی خونه عمه ی من که همه دعوت شدیم. یکی خونه ی عموی کشمش که بازم همه فامیل دعوت هستن اونجا. اولویت با خانواده همسری هست چون خیلی زودتر دعوت کردن و هم ایینکه پارسال شب یلدا طرف خانواده من بودیم. امسال نوبت فامیل همسره((:  اینجوری در صلح حلش کردیم رفت. کشمش خودجوش پیشنهاد داد آخر شب بریم خونه ی عمه من که به دو طرف ادای احترام کرده باشیم. شکر خدا از سرویس مهدمحمدمتین راضی ام. تا اینجاش عالی پیش رفته((: من و این ......
ما را در سایت من و این ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maanvino بازدید : 151 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 13:45